-
چادر نشین
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1384 03:27
من هم غریب نیستم از این حوالی ام چادر نشین حاشیة خشکسالی ام همچون درخت در شب دی ماه زیر برف از بال و آشیانه و آواز خالی ام پا بند هیچ ساحل آرام نیستم موجم ولیک سرکشم و لاابالی ام کوپال و یال زیور اندام شیر هاست عریان و سر به زیر چو ببر شمالی ام آنسوی تر که پای خیالی نمی رسد من یک صدای گمشدة لایزالی ام با این همه به...
-
....
سهشنبه 12 مهرماه سال 1384 03:21
همیشه این سو دُستانی خالی می ماند گویی خدای را به آن سوی پنجره برده اند
-
من بودم و کسی که دلم را شکسته بود
دوشنبه 11 مهرماه سال 1384 04:56
آمد , ولی چه آمدنی ! سرد و خسته بود! یک لایه غم به چهره سردش نشسته بود این تُرد با وقار , به یک ضربه می شکست انگار یک نفر دل او را شکسته بود - ای وای من ! سلام , چرا این چنین عزیز ؟ ... اما سکوت کنج لبش تار بسته بود بر کوه شانه های بلورین , شلال او این بار از تهاجم غم دسته دسته بود - خیر است ! باز سراغ من آمدی! حدسم...
-
بی رمق , بی پناه , پوسیده
یکشنبه 10 مهرماه سال 1384 04:07
مانده بودم تباه , پوسیده در زمینی سیاه , پوسیده فکر کردم به آرزویی که مانده بیرون چاه, پوسیده سر نهادم به شانه های خودم بر همان تکیه گاه پوسیده طبق معمول شستشو دادم جاده را با نگاه پوسیده یک نفر با غبار می آمد ملتهب , مثل ماه پوسیده یک نفر رنگ عشق , رنگ امید آبی راه راه پوسیده داد میزد که اهرمن مرده دیدمش , بین راه ,...
-
گل سرخ
شنبه 9 مهرماه سال 1384 02:45
سرخ می خندیدم ، آسمانی بودم غنچه ای لبریز از شادمانی بودم همه بلبل بودند و به لبخندم مست توی هر مهمانی می شدم دست به دست تا که آرام آرام گل شاداب شدم گرم عطر افشانی پیش مهتاب شدم فصل تابستان بود و هوا خوب و لطیف شمع و پروانه و من ، همه یکجا و ردیف واژه خوشبختی ساخت در من خانه لای هر گلبرگم ، غزلی جانانه همه جا زیبا...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 مهرماه سال 1384 04:26
ای شرقی همیشه که شعرم برای توست در بیت بیت غزلم رد پای توست احساس می کنم که کمی دوست داریم تنها دلیل منطقی ام چشمهای توست
-
این گیتار فروشیه
پنجشنبه 7 مهرماه سال 1384 03:13
این گیتار فروشیه این گیتار فروشیه ارزون میدمش. با اینکه کیف می کنم نیگاش کنم ولی نمی تونم نگرش دارم. اون میتونه مث نسیم غرب بغره میتونه زار بزنه ولی آهنگهایی که میزنه فروشی نیست. این گیتار فروشیه. اون با من سر کرده شبهای سرد زمستونو. منو تو درد سر انداخته، تو دعوا اومده کمکم و هر دوتامونو سالم بیرون آورده. اون ،همه...
-
ماه و پلنگ
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1384 04:16
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود ... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت شروع وسوسه ای به نام دیدن و چیدن بود من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاریم که هر دو باورمان زآغاز به یکدیگر...
-
برمیگردم
سهشنبه 5 مهرماه سال 1384 03:46
سلام هنوز آمادگی این را ندارم که از مونا بنویسم برای همین تا قبل از اینکه شروع کنم میخوام هر شب یه چیزی بنویسم ... ته چمدانم پر از شمع روشن نخل و برگ سوخته شناسنامه من لب آستین من خیس از بغض رفتن تخت کفش من پر از گلهای پرپر برمی گردم صدایم را بردارم برمی گردم دستهایم را بردارم برمی گردم دیروزم را بردارم برمی گردم...
-
شقایق آخرین عاشق تو بودی
شنبه 19 شهریورماه سال 1384 02:30
سلام میدونم قرار نبود من به این زودی ها بیام فقط اومدم تا یه قصه بگم ازعشق شقایق آخرین عاشق تو بودی ارکستر «هتل آنا» شروع به نواختن میکند. همان اول بوی موزیک بلند میشود. تو یادت میافتد که چقدر «شقایق» را دوست داری. «مهرزاد» تو را یادخواننده سالهای دور میاندازد. «شقایق» را نمیشود شنید و اشک نریخت. صدایی لرزان و محزون...