جنون جنگ

 

دویدم و دویدم
سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد
از اون چیزی که دیدم
بابا میون کوچه، افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد، شوهرمو بگیرین
مامان با شیون و داد، می زد توی صورتش
قسم می داد بابارو، به فاطمه به جدش
تو رو خدا مرتضی، زشته میون کوچه
بچه داره می بینه، تو رو به جون بچه
بابارو دوره کردن، بچه های محله
بابا یهو دوید زد، توی دیوار با کله
هی تند و تند سرشو، بابا می زد به دیوار
قسم می داد حاجی رو، حاجی گوشیو بردار
نعره های بابا جون، یهو پیچید تو گوشم
الو الو کربلا، جواب بده به گوشم
مامان دوید و از پشت، گرفت سر بابارو
بابا با گریه می گفت، کشتند بچه ها رو
بعد مامانو هولش داد، خودش خوابید رو زمین
گفت که: مواظب باشید... خمپاره زد... بخوابین
الو الو کربلا...
کمک می خوام حاجی جون، بچه ها قیچی شدن
تو سینه و سرش زد، هی سرشو تکون داد.
رو به تماشاچیا... چشماشو بست و جون داد
بعضی تماشا کردن... بعضی فقط خندیدن
اونایی که از بابا فقط امروزو دیدن
درد غربت بابا... نشونه های درده
درد غربت بابا... غنیمت از نبرده
شرافت و خون دل نشونه های مرده
ای اونایی که هنوز دارید بهش می خندید
برای خنده هاتون... دردشو می پسندید
امروزشو نبینید... بابام یه قهرمونه
یه روز به هم می رسیم... بازی داره زمونه
موج بابا... کلیده - قفل دره بستته
یه روز پشیمون می شید که دیگه خیلی دیره
گریه های مادرم یقتونو می گیره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد