... ته چمدانم پر از شمع روشن
نخل و برگ سوخته
شناسنامه من
لب آستین من خیس از بغض رفتن
تخت کفش من پر از گلهای پرپر
برمی گردم صدایم را بردارم
برمی گردم دستهایم را بردارم
برمی گردم دیروزم را بردارم
برمی گردم هنوزم را بردارم
بی سایه ام
درخت بی زمینم
برمی گردم دنیایم را ببینم
برمی گردم
برمی گردم
برمی گردم
...